سلام پایه دوازدهم هستم۱۷ساله
هشت ساله که خونمونو عوض کردیم ویه همسایه دارم که به نسبت بقیه خیلی با کلاس ترن
این همسایمون پیر مرد وپیرزن هستن که بچه هاشون پیششون نیستن
ازدواج کردن
یه دختر دارن که خیلی زیبا هست حدود چهارسال پیش یه روز واسمون نذری اوردن
ومن اون خانومو دیدم الان حدود ۳۵سالشه ودوتا بچه داره و من همون موقع
تصمیم گرفتم چهره همسر آینده م مثل اون باشه
کلن آدمی ام که خیلی برنامه ریزی میکنم و هرموقع که تو کوچه میدیدمش یه نگاهی بش میکردم
اهل رفیق جنس مقابل واین کارا نیستم خیلی بچه مثبتی هستم دوستای کنی هم دارم
آدم درون گراومنطقی هم هستم ومحل وفامیل بم اعتماد دارن چشم چرون نیستم
امسال کنکوردارم به جز اون آزمون ارتش هم دارم واگه درس شه قراره از محل درباره م بپرسن
ماجرا وقتی شدید شد که وسایل جلو پنجره خرپشته مونو برداشتیم
و از اونجا درب منزلشون معلومه
من تا صدا ماشی میشنوم میرم اونجا تا دلحظه ردشدنشو ببینم
گاهی چندین بار ازپله ها میرم ویکی دیگه اس
خسته شدم زمان زیادی به اون فک میکنم
اا حالا باش حرف نزدم فقط یه بار نذری واسمون اورد
خیلی نجیبه ،بچه های با ادبی هم داره
دوس دارم همسر اینده م وبچه هام وخانواده ای که باشون وصلت میکنم مثل اونا باشن
یه بار وقتی از پنجره نگاش میکردم فهمید کسی داره نگا میکنه
و من به جای اون تصمیم گرفتم تو گوگل انقد سرچ کنم تا چهره ایو مثل اون پیدا کنم
و به راهای خرابی کشیده شدم
نمی دونم چی کنم کمکم کنید